چگونه تجربه های ناخوشایند دوران کودکی بر روابط عاطفی بزرگسالی تاثیر میگذارند؟
- شناسه خبر: 33758
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۷ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۱۰:۲۲
- نویسنده: میترا راضی

دوران کودکی، پایهای اساسی برای ساخت شخصیت، واکنشهای احساسی و کیفیت روابط اجتماعی در بزرگسالی است. تجربههای تلخ و آسیبزا در سالهای اولیه زندگی میتوانند ردپایی عمیق و ماندگار در ذهن انسان بر جای بگذارند. پژوهشهای جدید نشان میدهند که این تجربیات نه تنها باعث بروز مشکلات روانی میشوند، بلکه حتی نحوه لذت بردن افراد از زندگی روزمره را هم تغییر میدهند.
کودکی های پرتنش؛ بزرگسالی هایی با هیجانات شکننده
افرادی که در کودکی با آزار جسمی یا بیتوجهی عاطفی مواجه بودهاند، در بزرگسالی واکنشهای هیجانی شدیدتری به مشکلات روزمره نشان میدهند.
پژوهشی تازه از دانشگاه هریوتوات اسکاتلند که در وبسایت نوروساینس نیوز منتشر شده، نشان میدهد که تجربههای سخت دوران کودکی میتوانند باعث شوند فرد در بزرگسالی نسبت به رویدادهای منفی، حساستر باشد. این افراد معمولاً از وقایع بد روزمره بیش از حد معمول ناراحت میشوند و حتی در مواجهه با رویدادهای خوشایند هم نمیتوانند احساس شادی یا رضایت عمیق را تجربه کنند.
این واکنشهای هیجانی درونی، لزوماً به معنای ابتلا به یک اختلال روانی جدی نیست، اما نشان میدهد که تجربههای تلخ کودکی میتوانند به شکلی پنهان، بر کیفیت زندگی تأثیر بگذارند.
یافته های کلیدی این پژوهش علمی چه میگویند؟
برای درک دقیقتر تأثیرات دوران کودکی، پژوهشگران واکنشهای روزمره گروه بزرگی از بزرگسالان را بررسی کردهاند.
در این پژوهش، وضعیت روحی و تجربههای روزانه حدود دو هزار فرد بین سی و پنج تا هشتاد و شش سال، در طول هشت روز بررسی شد. شرکتکنندگان هر روز تجربهها و احساسات خود را ثبت کردند. تحلیل این دادهها نشان داد که افرادی که در کودکی دچار آزارهای عاطفی یا جسمی شدهاند، نسبت به موقعیتهای منفی روزانه حساسترند و واکنشهای احساسی شدیدتری بروز میدهند.
از طرفی، حتی در زمان مواجهه با تجربههای مثبت نیز، آنها کمتر احساس لذت و خوشی دارند. در مواردی نادر، حتی ممکن است یک رویداد خوب نیز، باعث بروز احساسات ناخوشایند در آنها شود.
چرا اتفاقات خوب، برای برخی افراد خوشحالکننده نیست؟
در شرایط عادی، تجربههای خوشایند مثل تحسین شدن، دریافت محبت یا موفقیتهای کوچک میتوانند حس رضایت ایجاد کنند. اما در برخی افراد که در کودکی محیط ناایمن و پر از استرس را تجربه کردهاند، این حس به راحتی شکل نمیگیرد.
یکی از دلایل این موضوع میتواند نوعی شرطیسازی روانی باشد. یعنی مغز فرد در کودکی یاد گرفته که حتی لحظات خوب هم ممکن است بهزودی با اتفاقات بد همراه شوند. در نتیجه، احساس شادی با اضطراب یا بیاعتمادی ترکیب میشود و فرد نمیتواند به طور کامل از آن لذت ببرد.
آیا آسیب های دوران کودکی همیشه باعث اختلال روانی میشوند؟
بسیاری از افرادی که دوران کودکی دشواری داشتهاند، در بزرگسالی ممکن است از سلامت روانی نسبی برخوردار باشند. اما این بدان معنا نیست که آن تجربیات بدون اثر بودهاند.
به گفته دکتر سوفی پاتر، سرپرست این پژوهش، اثرات تجربههای ناخوشایند کودکی ممکن است در سطح ظریفی از رفتار روزمره و واکنشهای هیجانی نمایان شود. یعنی فرد لزوماً دچار اختلالی مانند افسردگی یا اضطراب نیست، اما در مواجهه با چالشهای کوچک زندگی دچار احساس خستگی، بیحوصلگی یا واکنشهای بیش از حد میشود.
چطور میتوان این تاثیرات را کاهش داد؟
درک و پذیرش نقش گذشته در شکلگیری واکنشهای امروز، اولین گام برای بهبود است. بسیاری از افراد پس از آگاهی از ریشههای واکنشهایشان، میتوانند با کمک مشاوره روانشناختی، الگوهای فکری و رفتاری خود را اصلاح کنند.
روشهای رواندرمانی مانند «درمان شناختی-رفتاری» (CBT)، «درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد» (ACT)، یا کار با رواندرمانگرهای متخصص در حوزه آسیبهای دوران کودکی میتواند بسیار موثر باشد. همچنین ایجاد محیطی امن و حمایتی در زندگی فعلی، کمک میکند تا احساس اعتماد به زندگی و لذت بردن از لحظات خوشایند بازسازی شود.
جمع بندی
تجربیات دشوار و ناخوشایند دوران کودکی میتوانند تأثیراتی عمیق اما نادیدنی بر زندگی بزرگسالی داشته باشند. این تأثیرات ممکن است در واکنش به رویدادهای روزمره و در نحوه تجربه شادی و ناراحتی نمایان شوند. اگرچه بسیاری از این افراد ممکن است ظاهراً زندگی عادی داشته باشند، اما در درون خود، با هیجانات ناپایدار، ناامیدی یا بیاحساسی نسبت به لحظات خوب دستوپنجه نرم میکنند.
آگاهی از این موضوع میتواند راه را برای همدلی بیشتر، مشاوره روانشناختی مؤثر و گام برداشتن به سوی سلامت روانی بهتر باز کند.